معجزات علمی قرآن کریم 3

ساخت وبلاگ
#داستانک_قابل_تامل#یک_لحظه_سکوت_قدری_تامل توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید...به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر!بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر...عفونت از این جا بالاتر نرفته!لحن و عبارت « #برو_بالاتر » خاطره بسیار تلخی را در من زنده می کرد خیلی تلخ.دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم.قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند. شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. پدرم هر قیمتی که میگفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت:#برو_بالاتر...  برو بالاتر... !!!بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش ر معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 153 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

#داستانک_معنوی آیا کسی هست که #خدا را دیده باشد؟تنها کسی که با خدا ملاقات داشته و با خدا سخن گفته حضرت #محمد_مصطفی (ص)بودکه بین خدا و حضرت محمد ص فقط یک پرده بودمامون گفت : ای پسر رسول خدا ( اگر حضرت موسی نبی خدا و معصوم است ) پس معنیاین ایه چیست که حضرت #موسی در آنجا از خدا در خواست میکند که خدا را ببیند :رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ چرا حضرت موسی از خدا چنین درخواستی کرد ؟مگر نمیدانست که خدا دیده نمیشود ؟امام رضا علیه السلام فرمودند : بدرستیکه حضرت موسی علیه السلام می دانست کهخداوند به چشم دیده نمیشود ولی هنگامی که خداوند عزوجل با او صحبت کرد و نجوا کرد ،‌حضرت موسی به سمت قوم خودش بازگشت و به قوم خود خبر داد که خدا با من مستقیماو بدون واسطه وحی صحبت کرد .قوم بنی اسرائیل گفتند ما باور نمیکنیم الا اینکه خدا باما هم هم مثل تو سخن بگوید .در میان قوم موسی علیه السلام 700 هزار مرد بودند که موسی علیه السلام از میان آنها 70 هزار مرد را انتخاب کرد . سپس از میان آن 70 هزار نفر 700 نفر انتخاب کرد . سپس از میان آن 700 نفر ، 70 نفر انتخاب کرد تا انها را به میقات ببرد و تا انها هم صدای خدا را بشنوند .پس موسی با آن هفتاد نفر به سوی طور سینا رفتند .پس آن 70 نفر را در دامنه کوه قرار داد و خود با بالای کوه رفت و از خدا در خواست کرد تا خدای عزوجل با انها حرف بزند و آنهاصدای خدا را بشنوند .پس معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 175 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

داستانک معنوی حضرت داوود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! همنشین مرا در بهشت به من معرفی کن و نشان بده. خداوند فرمود: مَتّی (پدر حضرت یونس) همنشین تو در بهشت است.داوود اجازه خواست به دیدار متّی برود، خداوند به او اجازه داد. او با فرزندش سلیمان به محل زندگی متی آمدند. خانه ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده بود. پرسیدند: متی کجا است؟ گفتند: در بازار است. هر دو به بازار آمدند و از محل او پرسیدند. در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. به سراغ او رفتند. عده ای گفتند: ما هم منتظر او هستیم. داوود و سلیمان به انتظار دیدار و نشستند و او در حالی که پشته ای از هیزم بر سر داشت. مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او بر زمین نهادند.متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت: چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می خرد؟ یکی از حاضران هیزم را خرید. داوود و سلیمان به او سلام کردند. متی آن ها را به منزل خود دعوت کرد و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد، سپس آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود، آن گاه آتش افروخت و مشغول پختن نان شد.در آن حال با داوود و سلیمان به گفت و گو پرداخت تا نان پخته شد. مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت و کمی نمک بر آن پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد و دو زانو نشست و همگی مشغول خوردن آن شدند.متی لقمه ای برداشت، وقتی خواست آن را در دهان بگذا معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 184 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

داستانک معنوی مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟بقال گفت : شش هزار تومان و سیب هشت هزار تومان ... در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و اونیز  در همان منطقه سکونت داشت  . زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد  : موز کیلویی دو هزار تومان و سیب  سه هزار تومان ..زن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست .. مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست ... که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود ...بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هردو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد ...مرد بقال روبه مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هرچه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم ..من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به خدا قسم و باز به خدا قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 170 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

عاشقانه های من و خدا عکس نوشته های زیبا در مورد خدا به همراه شعر های عاشقانه کوتاه ✨درسرم عشق تو✨سودایی خوش است✨دردلم شوقت✨تمنایی خوش است✨ناله وفریاد من✨هر نیم‌شب✨بر دروصلت✨تقاضایی خوش است ✨ #عراقی ✨با عشق تو ای دلبرم✨جنت نخواهم من دگر✨هم دین و هم دنیای من✨بهشت جانانه تویی .... ✨در سرم نیست بجز✨حال و هوای تو✨و عشق...✨شادم از اینکه✨همه حال و هوایم✨تو شدی ✨ #علیرضا_آذر ✨لذت و صـــل نداند✨مگر آن سوخته‌ای،✨که پس از دوری بسیار✨به یاری برسد✨قیمت گل نشناسد✨مگــــر آن مرغ اسیر،✨که خزان دیده بود✨پس به بهاری برسد... ✨میان سجده ام هرشب✨فقط یک ذکر می خوانم✨تویی روحم تویی جانم✨تویی پیدا و پنهانم✨چنانم کرده ای عاشق❤️✨که بی عشق تو ویرانم✨تویی سرچشمه ی امید✨و یأس و درد و درمانم ✨هشیار سری بود✨ز ســـودای تو مست✨خوش آنکه ز روی تو✨دلش رفت ز دست✨بی‌تو همه هیـــچ نیست✨در ملک وجود✨ور هیچ نباشد✨چو تــو هستی همه هست ✨ای که گفتی      ✨❤️از تو میجویم            ✨نشان عاشقی✨❤️عاشقی        ✨دلداده داری             ✨جان جانان                   ✨❤️غم مخور ✨ساقیا امشب   ✨ز درد عشق حالی دیگرم✨نغمه ای دیگر بگو      ✨من در نوایی دیگرم✨ازصدای چنگ و نی       ✨دیگر نمی آیم به شوق✨مطربان در ساز کوبندو     ✨هوایی دیگرم ✨مــــی روم ....✨و نمــــی رود ....✨از ســــرِ "مَــــن" ✨هوایِ "تــــو" . معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 183 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

داستانک معنوی  هنگامیکه نمرود نتوانست با آتشیکه افروخت ابراهیم خلیل علیه السلام را بیازارد و خود را در مقابل او عاجز دید خداوند ملکی را بصورت بشر بسوی او فرستاد که او را نصیحت کند ملک پیش نمرود آمد و گفت؛ خوبست بعد از این همه ستم که بر ابراهیم روا داشتی و او را از وطن آواره کردی و در میان آتش بدنش را افکندی اکنون دیگر رو بسوی خدای آسمان و زمین آوری و دست از ستم و فساد برداری زیرا خداوند را لشگری فراوان است و میتواند با ضعفترین مخلوقات خود ترا با لشگرت در یک آن هلاک کند.نمرود گفت در روی زمین کسی را بقدر من لشگر نیست و قدرتش از من فزونتر نباشد.اگر خدای آسمان را لشگری هست بگو فراهم نماید تا با آنها جنگ کنیم . فرشته گفت تو لشگر خویش را آماده کن تا لشگر آسمان بیاید.نمرود سه روز مهلت خواست و در روز چهارم آنچه میتوانست لشگر تهیه کند آماده نمود و در میان بیابانی وسیع با آن لشگر انبوه جای گرفت .آن جمعیت فراوان در مقابل حضرت ابراهیم علیه السلام صف کشیدند نمرود به ابراهیم از روی تمسخر گفت لشگر تو کجا است ؟ابراهیم جواب داد در همین ساعت خداوند خواهد فرستاد.ناگاه فضای بیابان را پشه های فراوانی فرا گرفتند و بر سر لشگریان نمرود حمله کردندهجوم این لشگر ضعیف قدرت سپاه قوی نمرود را در هم شکست و آنها را به فرار وادار نمود و مقداری از آن پشه ها به سر و صورت نمرود حمله کردند. نمرود بسیار نگر معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 179 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

داستانک معنوی حکایت حاج سید مهدی قوام و کمک به زن روسپیسید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد. آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین  بانی مجلس هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا بهش برسد. جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد. وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش، آقا سید! ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل.دست شما درد نکند، بزرگوار! سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری! آقا سید! حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن. حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه.*زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد. زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود. دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند.حاج مرشد!جانم آقا سید؟آنجا را می‌بینی؟ آن خانم… حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین: استغفرالله ربی و اتوب‌الیه… سید انگار فکرش جای دیگری است: حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا. حاج مرشد انگار که معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 153 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

چشم_زخم و راه مقابله با آن ‍خیلیامون تو خونه هامون تابلوی معروف #و_ان_یکاد... رو داریم در مورد این تابلو و دلایل اقبال عمومی مردم به نصب این تابلو در خانه هایشان مطلب زیر رو از دست ندید...تفسیر سوره #قلمآیات 51 و 52و نزدیک بود کسانى که کفر ورزیدند، چون قرآن را شنیدند، تو را چشم بزنند و مى‏گویند: او دیوانه است.در حالى که آن قرآن جز مایه بیدارى براى جهانیان نیست.شان نزول✳️مفسران در شرح این آیه گفته‌اند که عده‌ای از کافران، چشم‌زنان حرفه‌ای و قهّار و شورچشم و گزندرسان طایفه بنی‌اسد را آوردند که حضرت رسول (ص) را چشم بزنند و از پای درآورند ولی حفظ الهی او را در امان داشت و این آیه در اشاره به آن نازل شد. تفسیر کوتاهپیامبر فرمود: چشم زخم حق است و به قدرى کارساز است که شتر و گاو را داخل تنور مى‏کند.چشم زخم لازم نیست از دشمن باشد. گاهى دوست از دوست خودش به خاطر داشتن کمالى تعجب مى‏کند و لذا در حدیث داریم که اگر از دوست خود چیزى دیدید که تعجب کردید، خدا را یاد کنید تا بلاى چشم زخم دفع شود و چه بسیارند کسانى که به وسیله چشم زخم هلاک شده و جان داده‏ اند بحار الانوار، ج‏63، ص 17اصل چشم زخم از نظر عرفی و نزد بسیاری از مردم، این گونه مطرح است که در بعضی از چشم ها اثر مخصوصی است که وقتی از روی اعجاب به چیزی بنگرند، ممکن است آن را از بین ببرد و یا معیوب کنند و یا بیمار نماید و ...این مسأله از معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 177 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

نگاهم به ویترین های شیشه ای معازه ها بود و مسیرم را طی میکردم؛ هیچ عکس العملی را نسبت به مردمی که تنه هایشان را به پیکر نحیفم میکوبیدن نداشتم. شاید با خود فکر کنی، انقدر خرید برایم مهم است که به هیچ چیز توجه نشان ندهم؟ نه، اینطور نیست، نگاه من به لباس هایی که گاهی برقشان چشمانم را میگرفت نبود، نگاهم به دنبال تکه کاغذی بود که شاید بر روی ویترین مغازه ای چسبیده باشد و حامل جمله ی"به یک فروشنده نیازمندیم "باشد. ماه هاست به دنبال کار میگردم، انقدر روزنامه ها را زیرو رو کرده ام که بدانم برای دختر جوانی که فقط مدرک دیپلم دارد و نه تایپ بلد است و نه کامپیوتر و از دار دنیا یک مادر مریض دارد شغلی نیست. در اخر به ذهنم رسید که شهر را وجب کنم و به دنبال همان تکه کاغذ چسبیده بر شیشه باشم. با دیدن همان کاغذ معروف لبانم را که از خشکی ترک برداشته بود انحنا یافت. بر سرعت قدم های بی جانم افزودم و با گام های بلند وارد بوتیک شدم. پسر جوانی که پشت پیشخوان بود پرسید:میتوانم کمکتان کنم؟ در جوابش گفتم:برای اعلامیه ی پشت شیشه امده ام. نیم نگاهی به مسیری که با دستم نشان میدادم انداخت و بعد از نگاهی به خودم گفت:متاسفم، شما مناسب این کار نیستید. جویای دلیلش شدم و چه احمقانه انتظار داشتم جوابی متفاوت تر از مغازه های قبل دریافت کنم؛ ولی باز همان اواهای تکراری گوشم را پر کرد. "شما مناشب اینکار نیستید چرا معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 175 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51

داستانک معنوی ⚡️پیامبر اکرم (ص) : هر کس که تقلب کند از ما نیست.⚡️مردی صالح و زاهد عاملان و کارگزاران خود را سفارش می کرد که عیب کالایش را هنگام فروش به مردم بگویند و آنها را فریب ندهند.  بعد از این تذکر هر خریداری که به قصد خرید کالا وارد مغازه او می شد عیب کالا و اجناس را به اطلاع او می رساندند.  روزی شخصی یهودی به قصد خرید پیراهن وارد مغازه شد. از قضا پیراهنی را انتخاب کرد که ایراد داشت.  آن مرد در مغازه نبود و شاگردش به این نیت که خریدار یهودی است، ضرورتی ندید که ایراد پیراهن را به او گوشزد کند. آن مرد پیراهن را خرید و از مغازه بیرون رفت.  بعد از مدتی صاحب مغازه برگشت و متوجه شد که شاگردش سه هزار درهم از آن شخص یهودی دریافت کرده است و عیبی که در پیراهن بود به مشتری ابلاغ نکرده است.  صاحب مغازه وقتی از این جریان مطلع شد بسیار ناراحت شد و از شاگردش سراغ آن مرد را گرفت و به دنبال او رفت. آن مرد یهودی با قافله‌ای رهسپار منطقه‌ای شده بود. اما آن مرد آرام نگرفت، پول دریافتی را برداشت و به دنبال آن قافله رفت.  بالاخره آن مرد را بعد از سه روز پیدا کرد و به او گفت: ای فلانی تو پیراهنی را با این نام و نشان از مغازه من خریده ای که در آن ایرادی وجود دارد و تو متوجه نشده ای و شاگرد من هم کوتاهی کرده و آن را به تو نگفته است. پولت را بگیر و پیراهن را به من باز گردان! مرد یهودی گفت: چه معجزات علمی قرآن کریم 3...
ما را در سایت معجزات علمی قرآن کریم 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edeniza بازدید : 165 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 17:51